جدول جو
جدول جو

معنی حسن شسته - جستجوی لغت در جدول جو

حسن شسته(حُ نِ شُ تَ)
حسن در غایت صفا و بها:
این حسن شسته ای که تو داری نداشت صبح
هر چند گرد چهرۀ او آفتاب شست.
سالک یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ سَ شَ سَ)
شیخ حسن شمسه، او راست: مسرهالعینین به شرح حزب ابی العینین و آن حزب ابراهیم الدسوقی است و شرح به سال 1267 هجری قمری پایان یافته و در اسکندریه 1288 هجری قمری چاپ شده است. (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مقید. بندی. بطناب بسته شده. به رسن بسته شده:
شنیدم رسن بسته ای سوی دار
بر او تازگی رفت چون نوبهار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ شُ تَ / تِ)
مغسول الید.
- دست شسته بخون،از جان گذشته. آمادۀ جانبازی:
همی تاخت چون باد تا طیسفون
سپاهی همه دست شسته به خون.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ مَ)
دهی است از دهستان کسایر بخش حومه شهرستان بجنورد، 24هزارگزی جنوب باختری بجنورد. کوهستانی، معتدل. سکنۀ آن شش تن، شیعۀ فارسی زبان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
ابن شرف الدین بقالی عجمی. درگذشتۀ 905 هجری قمری شاعر سلطان. او راست: حاشیه برشرح مطالعالانوار و شرح حکمهالعین و شرح قصاری. (هدیهالعارفین ج 1 ص 288) (کشف الظنون) (رجال حبیب السیر ص 179 و 242) (سبک شناسی ج 3 ص 293) (مجالس النفائس ص 61)
رکن الدین. وزیر شاه شجاع بود. (رجال حبیب السیر ص 78)
لغت نامه دهخدا